شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند
اگربه دست خـزان بـاغ بیبـری بانو ولی به روی فـلک سایهگـستـری بانو به سوی قم که قدم مینهی علم بردوش بهشـانه عـرش خـدارا میآوریبانـو
زشورعـشق بـرادربه برکـت قـدمت نمک بهسفـره این شهـرمیبـری بانو
دیارقم شده صحرای حشر منتظراست به پـا شـود به قـیـام تومحـشـری بـانو
اگر رضاست حسینت تو زینبی و اگر رضاست ساقی کـوثر توکـوثری بانو کسی که کفو تو باشد جهان ندیده ونیست مگـر که زاده شـود بـاز حـیـدری بانو
اگرکه نـائب زهـراشـدی یـقـین داری به روی گـردن مـا حـق مـادری بـانـو چنینکه بُرده قرارازتوشعلههای فراق چنان سپـند پـریـشان به مجـمـری بانو
تــمــام دار ونــدارم فــدای غــمهـایـت
بنه به روی دوچـشـمم دمی قـدمهایـت
اگرچه سینهاتازغصه گشته مالامال ولی دمـیـده بهقـم بـا توکـوکب اقـبـال
درانـتـظـاربـرادر زجـادههـای امـیـد به دست هـرمـژهات لالههای استقـبال چهقدر پیر وشکسته شدی ازاین دوریکه لحظههای فراق است هریکی صدسال
گرفـته زلف رضا را زمـانه ازدستت گره بهزلف غـمش خورده رشتۀآمال
شبـیه زیـنب کـبـری تویی تو سـرتا پا حـسینوجه عـلیوار و فـاطـمه تـمثال
ولی تفاوت شهرتابه شهربسیاراست که قـم کجا وبیـابان وزینب و گـودال
اگـرتو در پـی روی مـه رضا هـستی هلال زینب کـبری بهنی شد استهـلال
تـمـام شهـر اگـرکـه بـه پـات افـتـادنـد فـتـادپـای حـرملـشگـری پیخـلـخـال
تـن بـرادرتـوغــرق بـیـن گـلهـا شـد تـن بــرادراو زیــر نـعــلهـا پــامــال